28 آبان 1389 |
مثل اينكه باز هم قراره مطلبم رو با وجود عصبانيتم از رفتارهاي نادرستمون (ما ايرانيها) بنويسم.
حتماً در مورد جنايت ميدان كاج سعادت آباد شنيدهايد. جنايتي كه روز 5شنبه 6ام آبانماه در تهران رخ داد و نام "پنجشنبهي سياه تهران" رو در اذهان ما ماندگار كرد. اگر حقيقتاً اينقدر بيخبر از دنيا هستيد كه چيزي در اين رابطه نميدونيد، شما رو به مطالعه در اين مورد و نگاه عميقتر به جامعهمون و درك بهتر محيط پيرامونمون تشويق ميكنم:
يكي از صدها فيلم گرفته شده توسط مردم غيور تهران
قصد پرداختن به داستان مربع عشقي!!! اين ماجرا رو ندارم. ماجرايي كه در اون، 2 مرد، بر سر رابطه با زني شوهر دار و فرزند دار! با هم مشاجره ميكنن و يكي به دست ديگري به طرز وحشيانهاي كشته ميشه.
گرچه هر 4 نفر كه در متن حادثه حضور دارن رو مقصر ميدونم، اما اينها دليل من براي نوشتن نيست. خود زن، شوهر او، جوان قاتل و جوان مقتول، همگي به سهم خود در اين حادثه مقصر هستن ...
اما مقصر اصلي اين داستان من هستم ! مني كه در فاصلهي 10 متري از جواني كه در خون خودش غرق شده، ايستادم، ضجههاي با صداي بلندش رو ميشنوم، ميشنوم كه بهم ميگه: "تو رو خدا ببريدم بيمارستان ..." و ميدونم كه داره ميميره. اما...
تنها كاري كه ميكنم اينه كه دوربين تلفن همراهم رو روشن ميكنم و شروع به فيلمبرداري از صحنهي مرگ هموطنم، همشهريم و همسن و سالم! ميكنم. خب من چهارصد هزار تومن پول تو جيبي از بابا گرفتم كه تلفن همراه 10 مگاپيكسلي بخرم براي همين روزها ديگه. كه بتونم تصاوير با كيفيتتري رو ضبط كنم. كه بتونم زودتر از بقيه، فيلم مرگ هموطنم و التماسهاش رو توي اينترنت در معرض نمايش قرار بدم. تا شايد از اين داستان استفادههاي سياسي بر عليه دولتم بكنم ...
بيرگ بودن و بيغيرت بودن رو زياد ديدهام. قبلتر ها هم در اين مورد مطالبي نوشتهام. اما اين يكي ديگه نوبر بود. تقريبا 100 نفر آدم، دور جواني كه التماس ميكنه كه كمكش بكنن ايستادن. فكر ميكنم نزديك به نصفشون (در ويدئوها كاملا مشخصه) دوربين تلفن همراه رو بالا گرفتن تا فيلم بهتري بگيرن! جوون قاتل، ديوانه وار فرياد ميزنه كه: "اگر بيايد جلو خودمو ميكشم." و مردم ترسو و بيريشهي تهران در فاصلهي 3 متري مقتول ايستادن و كمكش نميكنن.
به نظر من اصلا نيازي به درگيري براي دستگيري قاتل نبود، اگر اون حجم از مردم كه اونجا فقط تماشاچي بودن، تنها و تنها به سمت قاتل هجوم ميآوردن، يقيناً از ترس نميفهميد چيكار بكنه و خودش رو تسليم ميكرد.
اما مردم ترجيح دادن ابتدا تا انتهاي اين درام 45 دقيقهاي رو فقط نظاره بكنن. حتي 2 افسر پليس كه مسلح بودن و تيرهاي هوايي هم شليك ميكردن!!! جرأت نزديك شدن به قاتل و اقدام براي دستگيريش رو نداشتن. چرا؟ فقط به خاطر اينكه داد ميزد: "خودمو مي كشم..."
اين تعلل مردمي و اين بي مسؤوليتي نيروي انتظامي، در خاطر ايرانيان باقي خواهد موند و خانوادهي داغدار اون پسر جوان، سالهاي سال، تأسف ميخورن كه چرا ملّت بي غيرت و بي تعصب ايران، كوچكترين حركتي براي نجات پسر جوونشون انجام ندادن و فقط به تحليل فنّي و جامعه شناختي و روانشناختي اين جنايت و مستندسازي حادثه با فيلمبرداري مشغول بودن...
يعني وجدان ما قرار نيست بيدار بشه؟ يعني فرداي امروز، من و شما باز هم از كنار چنين صحنههايي، موبايل به دست رد ميشيم؟ يعني من و شما ممكنه يه روزي جاي پسرك مقتول، زاري كنيم و التماس كنيم و دنبال يه "مرد" بين جماعت نامرد باشيم كه بياد و دستي از ما بگيره؟
مسؤولين بيمارستان گفتن: "اگر فقط 10 دقيقه زودتر، مقتول به بيمارستان ميرسيد، بدون شك زنده ميموند."
ما چه جوابي در پيشگاه خداوند در قبال مرگ اين جوان داريم؟
قرار نبود كسي جونش رو توي دستش بگيره و خودش رو به خطر بندازه. قرار نبود فرد ديگري هم آسيب ببينه. قرار نبود پسرك جوان بميره. فقط و فقط لازم بود كه 2 تا مرد، چوب و چماق به دست، قاتل رو ميترسوندن و فراريش ميدادن تا بشه جون همنوعشون رو نجات بدن. فقط و فقط لازم بود اون مأموراي پليس به جاي شليك هوايي به پاي قاتل شليك كنن. فقط و فقط لازم بود آمبولانس به جاي 45 دقيقه، 15 دقيقه توي راه باشه. فقط و فقط لازم بود به جاي 2 تا مآمور در 45 دقيقه، 4 تا مأمور اونجا حاضر ميشدن.
فعلا حوصلهي بيشتر نوشتن در مورد اينكه چرا ما اينقدر سيب زميني هستيم!!! ندارم...
خداوند بيامرزتش ...
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : Mehr
|