دو شنبه 19 دی 1390 |
از پشت كوه دوباره خورشید خانوم در اومد با كفشای طلا و پیرهنی از زر اومد آهسته تو آسمون چرخی زد و هی خندید ستارهها رو آروم از توی آسمون چید با دستای قشنگش ابرا رو جابهجا كرد از اون بالا با شادی به آدما نیگا كرد دامنشو تكون داد رو خونهها نور پاشید آدمها خوشحال شدن خورشید با اونها خندید... سیداحمد میرزاده
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
|