دو شنبه 19 دی 1390 |
تا سحر در حسرت یک آمدن بیمار بودم مثل ستاره تا سحر بیدار بودم دستان من در غربت یک سایه گم شد تنهاتر از رویای یک دیوار بودم تو عازم رفتن، چرا ای نازنینم من عاشقانه پایه تکرار بودم پشت نگاهم زلزله مدفون شده بود من محبس آرامش آوار بودم گل با همه طنازیاش طرح تو را داشت بر روی ساقت ای گلم چون خار بودم
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
|