19 آبان 1389 |
همه چیز در اینجا هست.
به تو می اندیــــشم به تو و تندی طوفان نگاهت بر مــــن به خود و عشـــق عمیقت در تن به تو و خاطــــره ها که چرا هیچ زمانی من و تو مــا نشدیم جام قـــلبم که به دست تو شکست .. من چرا باز تو را می بخـــــشم؟ به تو می اندیشم به تو که غرق در افـــــکار خودی من در اندیشه افکار تـــوام قانعم بر نگه کـــوته تو هر زمان در پی دیدار توام… یــــه لحظه از یادم نمیری دوستتتتتتتتت داررررررررررررررم خداییش اینطوری بود حال و روزم ؟ منو از دست حرفات خسته کردی سلام بی معرفت....سلام نامهربون...این بود جواب مهربونیام؟؟؟ یعنی حق من این بود؟؟؟ یعنی من انقدر واست بی ارزشم که حتی اجازه نمیدی ۱ کلمه باهات حرف بزنم؟؟؟نمی خورمت که فقط کارت داشتم...اینجوری باید رسوام کنی؟؟؟؟ مثل این دیوونه ها در به درت باشم؟؟؟با غریبه هم اینجوری برخورد نمیکنن! خب چرا نمیخوای واس آخرین بارم که شده باهات حرف بزنم؟؟؟ نگو که حرفامونو زدیم چون آخرین بارم تو بدون خداحافظی من رفتی...این یعنی نهایت شکنجه...اگه من یه بار باهات بی انصافی کردم تو ۱۰۰۰ بار خوردم کردی...اما بازم نمیدونم با چه غروری دارم .... رضا این عشق منو باور کن...بفهم که نیمه ی منی...اگه نبودی انقد دیوونه وار نمیپرستیدمت... اینجوری ملتمسانه ازت خواهش نمیکردم که برگردی..حتی واسه چند ساعت....هیچ احساسی دیگه بهم نداری..اینو میدونم...اما من که دوستت دارم!!! نمیخواستم اذیتت کنم فقط میخواسم واس آخرین لحظه های ... کنارم باشی...یعنی انقدر خواهش بیجاییه؟؟؟ مایی که ...... واقعا تو فراموش کردی؟؟؟ فکر نکن این لحظه های آخری که میگم پا بندت میکرد...قول میدادم رهات کنم ...قول میدادم... بخدا هیچ جایی ندیده بودم با یه گدا اینجوری برخورد کنن...دلت احساست .. قلبت کجا رفته؟؟!!! این خیانت نیست...اینم بدون که تو قبلا هیچ خیانتی به مادرت نکردی که الان عذاب وجدان داشته باشی..تو پسر خوبی واس خانوادت بودی و هستی..به این شک نکن..پس این دنیا و اون دنیا مامانت ازت راضیه...فداتون بشم من..اگه من باعث شدم چند باری به خونوادت دروغ بگی واقعا معذرت میخوام..اگه بشه اون دنیا گناهاتو گردن میگیرم..من به خانوادم خیانتی نمیکنم..رسوای عشقت بودم و هستم..اینو همه میدونن !!از ته قــــــــــــــــــلبم واس سلامتی مادرت خوشحالم..و دعا میکنم و امیدوارم که همیشه سلامت و با آرامش باشه...خوشحالی تو خوشحالی منه...خیلی شرمنده ام..رضا جون اون کارایی که میگی غلط بوده و تو انجام دادی یه زمانی واس خودت و خودم عشق بود نه غلط...واســـم اون دوران خیلی زیبـــاو مقــــدسه پس نه اینجا نه تو ذهنت و نه هیچ جایی دیگه بهش بی احترامی نکن....این تنها خواهشمه..حالا اگه روزگار دوسمون نداشت و اینجوری شد دلیلی نمیشه به اون عشق پاک و قشنگ بگی غلط...!!هیچ کسی مثل ما تو این دنیا اون احساس و عشق و تجربه نکرده ونمیکنه اینو من مطمئنم...پس بهش احترام بذار..وای چقدر با این حرفت دلم گرفت..اگه به خودم فحش میدادی ناراحت نمیشدم..اما ای کاش به عشقمون توهین نمیکردی...عشقی که واسش تو دهن کسی که گفت عشق نبود هوس بود زدم..!!! نمیدونی با دلم چکار کردی...به خدایی که میپرستی قسم فقط میخواستم واس آخرین بار صداتو بشنوم ...شاید هرکی جای من بود الان ازین همه خار و کوچیک کردنش پشیمون میشد..اما حرف دلمو میزنم به هیچ عنوان پشیمون نیستم ..عشقت واسم با ارزش تر از این حرفاست..اما ازینکه آرامشتو بهم زدم واقعا ناراحتم...فقط آرزوی مرگ میکنم...فقط..اگه میدونستم حرکتی از طرف من باعث میشه دنیا رو سرت آوار شه غلط میکردم ....ترجیح میدادم تو قلبم خورد شم تا اینکه ناراحتیتو ببینم.. میدونم تو الان عاشق نیستی و معنی این حرفامو اصلا نمیفهمی...نمیدونی روزی ۱۰۰۰۰۰بار یاد تو دیوونم میکنه...همه ی زندگیم خاطره ی توإ ..!دارم پرپر میشم...عین یه گنجشکی که تو قفس کوچولویی زندانیش کردن...فقط به امید اینه که شاید دوباره بتونه چند ثانیه آزادانه پرواز کنه...مثل من که فقط لنگه چند لحظه شنیدن صدات بودم...که واس کل عمرم بس بود...درک این موضوع برات سخته میدونم...خب تو که حال من و نداری..!!باتو دوران پاک کودکی و رد کردم و عاشق شدم...همه ی هستی و فکرو ذکرم بودی و هستی.... اما همه ی این خواسته هامو که فکر میکردم شاید جوابمو بدی واس یه لحـــــــظه آرامش تو زیر پــــــا میذارم عشق من...مطمئن باش من فقط خوش بختیتو میخوام...بمیرم که باعث شدم نگران بشی..باور کن با هر اس ام اس ۱۰۰ بار خودمو فحش میدادم...به قرآن دختری نیستم که این کارارو کنم...خودتم میدونی..باور کن راه دیگه ای نداشتم...نمیدونی واس اینکه از حالت با خبر باشم دست به چه کارایی که نزدم... واس همین قول میدم خودمو تنبیه کنم..قول میدم... بیچاره من..! رضا جان به سینابگو نمیخواد خطشو عوض کنه..مثل داداشمه خیلی دوسش دارم.خودتم واس خطهایی که داشتی راحت باشو روشنشون کن..دیگه مزاحمی به نام رویا ندارین..اما بی انصاف نباشین هرکی زنگ زد فکر کنین منه بیچاره ام...گناهموپاک میکنینا...!!!همه ی شماره هاتون از تو ذهن و گوشیم پاک شد!تا به الانم ازتون معذرت میخوام...شما باید حلالم کنین...من نبودم دل و احساسم بود.. همین الان سر انگشتامو سوزوندم لا اقل تا چند روز درد بکشم ..یه سیلی محکمم به خودم زدم که ... حقمه...!! اینم از طرف شما که یه ذره تو دلتون خوشحال بشین..توروخدا ببخشید.. دوست نداشتم هیچ کدوم از یادگاریاتو از دست بدم مخصوصا این وبلاگ....همیشه همه جا همرامن..اما مجبورم اینو پس بدم..با اینکه خودتم میدونی چقدر دوسش دارم و واسم با ارزشه...این وبلاگ آرامش من بود..خیلی آرومم میکرد..هدیه خیلی قشنگی بود...دل کندن ازش واقعا برام سخته..من لیاقت هیچ چیو ندارم..هیچی..میرم با درد خودم بسوزم..بازم میگم حلالم کن... رضاجونم این نوشته ای که الان تو چند دقیقه میخونی و هیچ ارزشی واست نداره من تو یه دنـــیا درد و اشک و ناراحتی نوشتم...واس همیشه رفتم!!خیالت راحته راحت.. این وبلاگ دیگه آپ نمیشه... کی بشه رویا هم دیگه نفساش آپ نشه و واس همیشه نفس راحت بکشی... میگویم: سلام اگه دوست داری ادامه ی مطلبو بخون... :: برچسبها: انتهاي روياي الهه عزيز,
امشب حالم تعریفی نداره..احساس میکنم خسته ام ..خیلی خسته انگار گذر زمان بار انتظارمو سنگینتر میکنه و تحمل شونه هامو کمتر میدونی چیه؟ خستگی خیلی سخته گلم فکرشو بکن یه آدم چقدر توان و صبر داره که حتی با ندیدن و نشنیدن صدای عشقش بازم عاشقش باشه و دوریشو تحمل کنه. فکرشو بکن همین آدم وقتی غم و غصه کمرشو شکوند سرشو بالا میاره و به گذشته که نگاه میکنه میبینه ..... چند ماه گذشته و همچنان عاشقه! ماه ها گذشت....ماه هایی که تک تک لحظه هاش با او و به انتظار او باشه کم نیست! خواستم بگم دستام خسته شد از نوشتن... چشمام سیاهی میره از چشم انتظاری قلبم خسته تر از دیروز میزنه و انگار هاله ای از غم دورشو گرفته واژه ها دیگه کم میارن برای ابراز احساساتم... و من هرروز ازینکه تو عمق تنهاییم فریاد بزنم دوستت دارم و بجای صدای تو که حتی فریادی به اعتراض باشه ، انعکاس صدایم را بشنوم خسته شده ام! خسته شدم از تنهایی... از حرف زدن با کسی که هیچوقت صدایم را ...دلتنگی هایم را نمیشنوه... دلم میخواد سکوت کنم... سکوتی که به صد تا فریاد (( دوستت دارم )) بیارزد! دلم میخواد نه به اجبار بلکه به اختیار و ادراک کامل معنی اینهمه مدت فریاد های دوستت دارم را که از حنجره خسته م میشنیدی بپذیری ... و قبول کنی هیچ نیتی بجز عاشق بودنم برای تو نداشته و ندارم! اگه خاطر نازت رو آزرده کردم ....اگه دنیای کوچکم را با تو که بزرگترین عشق دنیایی ، یکی کردم اگه اصرار به قبولاندن عشقم کردم اگه باعث رنجش احساس و روحیه ات شدم... اگه........ تو ببخشم.... تو که مهربانترینی... سلام خدای قشنگم...سلام مهربونم...سلام دوستای نازم... رویا همش تصمیم میگیره نیاد اینجاو دیگه حرفای دلشو بیرون نریزه اما نمیشه!!! انقدر پر میشه که لبریزاش میان اینجا...بگذریم... خیلی دلم گرفته بود ...نمیدونستم کجا و پیش کی برم خالی شم...یکی که من و بفهمه...شاید بتونه کمکم کنه...داشتم منفجر میشدم...یا امام رضا ممنون که طلبیدی...اونم تنها ...باورم نمیشد مامی اجازه بده بیام پابوست و برگردم...شب که حرکت کردم فقط گنبد طلائیت جلو چشم بود...صبح که دیدمت انگار هنوز درد و دل نکرده آرومم کردی..مستقیم حرم...سلام آقا..منم رویا ..همون گدای همیشگی...ولی ایندفعه تنها و با یه کیسه گدایی بزرگتر بار گناهام سنگینترو دلی شکسته تر..نیازی به گفتن نیست خودت بهتر میدونی...میخوام داد بزنم...آقا خیلی تنها شدم...آقا من.... یا امام رضا اومدم نذرمو ادا کنم...مرسی که به آرزوی قبولی دانشگاه رسیدم..اما همچنان دلتنگم...این دفعه ازت عشقم و میخوام که هم اسمته... آقا جون شب باید برگردم...میخوام نگام کنی..ببین چه حال و روزی دارم...پس اینبارم نا امیدم نکن...من که بهت ایمان دارم...هنوز نشده دست خالی بر گردم...عاشق شلوغی حرمتم..مرسی که دستمو گرفتی...عاشقتم...میدونم به حرفامم گوش میدی...درد و دل با هیچکی انقدر آرومم نمیکنه..! بعد زیارتو خالی شدن..یه دوری تو بازارا زدم ...فقط در حد نگاه کردن..چه حال و هوای قشنگیه..اینجا..!آقا جون ۱۰ ساعت پیشت بودم..میخوام برگردم...آرزوهام یادت نره... امروز صبح رسیدم خونه...آرومم ...خدا جونم مرسی که تو مسیر هوامو داشتی.. :: برچسبها: انتهاي روياي الهه عزيز,
|
|