شرف

شرف داشت اون زمانا با نبودت

 

 

 

که هر روز به رسم عاشقی از تو میگفتم

 

 

 

غرورم رو مثل اب خوردن

 

 

 

به هر کس میرسیدم میشکوندم

 

 

 

شرف داشت با نبودت زنده بودن

 

 

 

که حالا با وجودت من یه مردم

 

 

 

کجاس اون روزا وقت نمازم

 

 

 

سحر اسم تو بود رو جا نمازم

 

 

 

همه شبهام بدون تو حروم شد

 

 

 

همه روزهام با وجودت سر نگون شد

 

 

 

چرا حالا که اومدی کنارم

 

 

 

چرا حالا که دستات شد پناهم

 

 

 

دیگه نمیخوام حیرونت شم

 

 

 

نمیخوام با وجودت مجنونت شم

 

 

 

اینا رسم زمونست ای عزیزم

 

 

 

اینا تقدیر و بازیست با وجودم

 

 

 

وقتی نبودی انگار هیچ نداشتم

 

 

 

ولی حالا که هستی چیو دارم؟

 

 

 

چه روزا که با خیالت خنده کردم

 

 

 

چه شبها که به یادت مستی کردم

 

 

 

ولی حالا چی شد یه مست هشیار

 

 

 

که دل داده به این مجنون لیلا

 

 

 

ببین این بازی گردونه بوده

 

 

 

ببین این یادگاره این زمونه

 

 

 

دلی سنگی دلی پر غصه و درد

 

 

 

 یه عاشق که شده حالا مثه سنگ

 

 

 

دیگه فرقی نداره بودن تو

 

 

 

میخوام تنها باشم از اینجا برو

نویسنده : Mehr
صبر
    1. صبر
    2.  
    3. صبر باید کرد در این منزلگه پیر خرابات
    4.  
    5. که در عاشقی و دوستی تنها گناه است
    6.  
    7. صداقت حرف بی ربطی است در این جمع
    8.  
    9. که انان خود غریب و بی پناهند
    10.  
    11. ولی کن من یه مجنونم در این بین
    12.  
    13. یه مجنون و یه سر گشته در این حین
    14.  
    15. چه میشد تو در این میخانه با ما یار بودی
    16.  
    17. شریک غمزه و هر یک ناز بودی
    18.  
    19. چرا اینگونه بار خود ببستی؟
    20.  
    21. چرا با نارفیقان عهد بستی؟
    22.  
    23. سبوی جام و بخشیدی به یاران
    24.  
    25. خود اینگونه خراب و زار گشتی
    26.  
    27. شراب ناب و جام زرین در بر توست
    28.  
    29. هوای کوی یاران در سر توست
    30.  
    31. چرا پیمانه پیمانه سبوی عشق خوردی؟
    32.  
    33. که اینگونه پریشان حال و دردمندی؟
    34.  
    35. تو از رسم و رسوم عشق چه میدانی؟
    36.  
    37. فقط میخانه و جام شراب و می پرستی؟
    38.  
    39. بیا یکدم نظر بر حال ما کن
    40.  
    41. که ما اینگونه عاشق پیشه هستیم
    42.  
    43. ولی کن عاشقی مستی نمیخواد
    44.  
    45. می و جام شراب و لهو نمیخواد
    46.  
    47. سبب شد تا بگویم حال رندان
    48.  
    49. بگویم این چنین بود درد هجران
    50.  
    51. بیا درسی بگیر از حال و روزم
    52.  
    53. که منهم مثل تو روزی نبودم
    54.  
    55.  
    56.  
نویسنده : Mehr
خدا

خدا

 

میخوام ازت اسمی نباشه رو لبام

میخوام ازت حسی نباشه تو شبام

داره شرمم میگیره  از این چشا

داره اشکم میگیره با این نگاه

نمیخواستم تو رو نادم ببینم

تو رو گریون توخیالم ببینم

اما این خدا چه بس مهربونه

درد هر ناکسی و خوب میدونه

وقتی هر شب منو گریون میدیدش

منو تنها توی ایوون میدیدش

وقتی که دیدش اسیر غم شدم

تو بدی ها مردم و بی کس شدم

منو تنها توی راه رها نکرد

دستم و گرفتو باز شیدام نکرد

اون خودش خوب میدونست من حیرونم

گدای عشق زمینی هستم و چه دیوونم

نویسنده : Mehr