نشانی مطب و کلینیک نوین من...
 

 

 

مطب خریدم؛ بر چهارراه ولی عصر با اسفندیار- نیایش، رو به روی دانشکده مامایی - پرستاری دانشگاه هنوز منحل نشده شهید بهشتی، در طبقه نخست ساختمان « نگین نیایش »؛ به لطف و یاری خانواده و نیز آن دو صد میلیونی که وام بی بهره ستاندم !
برای دومین بار در زندگیم - پس از جشن عروسی ام - به گونه ای گران، زیر بار دین سنگین مادی خانواده خزیدم و البته قرضی کمی تا قسمتی هولناک !
دوستان نرینه و مادینه همه دلداریم می دهند که: "نگران مباش، قرض مال مرد است" !! مومنت مگر قصه قرض، قضیه خودارضایی ( استمناء ) ست بابام جان ؟!؟
به امید و پشتوانه پروردگار بخشنده مهربان، همگام با سپیده زمستان و همزمان با جشن ملی و باستانی یلدا، مطب و کلینیک را از ساختمان صورتی، به ساختمان نگین نیایش جا به جا خواهیم کرد...
 
 
 
 
نویسنده : Mehr
کسی نمی خواهد باور کند که ...
 

استاد بزرگوارم - جناب آقای دکتر طریقتی - همواره اندرز می دادم که در زندگی برای دیگران مرز ( لیمیت ) بگذار که این مردمان بی مرزند و مرزنانگهدارند.

حالا حکایت من بی چاره است !

بالاخره در هفته گذشته کامیاب شدم تا پس از هفت هشت ماه کوشش، لنز پر از خش و خرابی شده عینکم را نو ( عوض ) کنم. لنز و ژول لنز هر دو فراهم بود، اما فرصت رفتن تا خیابان کاخ ( فلسطین ) به چنگ نمی آمد !!

کسی باور نمی کند که تا چه اندازه سرم را بی خودی شلوغ کرده و بی وقتم؛ شاید هم هر کس فقط به خواسته خود می اندیشد و گرفتاری های دیگری را پیش چشم و ذهن نمی نشاند.

هفته ای دو سه مقاله نوشتن، برگردان ( ترجمه ) و ویرایش کتاب - کتاب هایی که آدمی چون نمی داند چه اندازه اش مجوز انتشار پیدا می کند، شوق و ذوق چندانی برای کار و کوشش بر آن ها رخ نمی نماید - را به ویزیت هفتگی بامدادی در کرج و دماوند، برنامه هفتگی رادیو، مصاحبه و قرار دیدارهای هر از چند گاه، هر روز از ساعت چهارده تا بیست و سه در مطب، مراجع و بیمار پذیرفتن، تدریس از ۹ بامداد تا ۹ شامگاه در پنج شنبه ها و صد البته خانه داری و امور منزل در سه - چهار روز بیفزایید تا بی وقتی و سر شلوغی ام را در یابید. آن گاه دیگر گله مند نخواهید شد که چرا بسیار بسیار بسیار دیرهنگام - گاه پس از ماه ها - نظرات ( کامنت ) های وبلاگ را می خوانم و تایید یا حذف می کنم !!!

شگفتا که روانشناسان و مشاوران در رسیدن به خواسته هاشان، ناشکیباترند و نمی خواهند باور کنند که سرشلوغی و پاسخ گویی با تاخیر ۲۴ تا ۴۸ ساعته به تلفن های از دست رفته ( میسد کال ) ها و پیامک ( اس ام اس ) های شان، در راستای کلاس گذاشتن و نادیده انگاشتن نبوده و نخواهد بود.

به این همه، خستگی از کار و کوشش بیست ساعت در شبانه روز از سال ۱۳۸۵ تاکنون را هم بی گمان باید افزود؛ خستگی چهار سال و نیمه با فشار شدید سال سیاه هشتاد و هشت، بالاخره فرسوده و آشفته ام ساخت تا در رویکردی رفتارشناسانه، شش ماه به استراحت و سرگرمی در یکی از عرصه های دلبسته ام - خودروهای کلاسیک و آنتیک - بپردازم و در این رویکرد، معشوق ناکام سی و سه ساله - کادیلاک بالدار چراغ موشکی ۱۹۵۹ - را بار دیگر از نزدیک ببینم و با آن به گردشی ولو کوتاه بپردازم.

در این مدت، بیش از همه شرمنده دوست گرامی، جناب آقای غلامی - خبرنگار روزنامه جام جم - شدم که به او قول داده بودم برای ویژه نامه اش دو مقاله  ۱۷۰۰ کلمه ای تا پیش از آغاز تابستان بنویسم که موفق به انجامش نشدم. خستگی با افسردگی و سرخوردگی گران سنگ بازمانده از آن سال سیاه، افزون شده بود و جای هیچ کنش مغزی جز پرداختن به ابژه دوست داشتنی کلاسیک و آنتیک باقی نمی گذاشت.

خوش بختانه از دوست ارجمند، سعید طباطبایی شنیدم که هنوز یک هفته ای برای نوشتن مقالات سفارشی جناب آقای غلامی باقی ست؛ این بدقولی تاریخی را اکنون و پیش از بازگشت به کارکرد ۲۰ ساعته چهار و نیم ساله باید جبران کنم. هر چند پدرم درباره اندازه گزاف ساعات کاری و فرسودگی شغلی این شیوه زندگی، به شدت به من هشدار داده است.

اما چه کنم که کسی نمی خواهد باور کند که هفت هشت ماه است که برای دو بار مراجعه رفت و برگشت از پارک ملت به میدان کاخ ( فلسطین ) دارم دنبال وقت و فرصت می گردم !!!!!

 

نویسنده : Mehr
زره ستبر طنز ( صفحه پزشکی روزنامه ملت )
 

 

آشنایی با روان شناسی شوخی و طنز

 

زره ستبر طنز

 

دکتر بهنام اوحدی*

www.iranbod.com

 

در هفته هاي گذشته شاهد پیشواز گسترده و فراگیر ایرانیان درون و برون میهن از سریال گیرا و خوش ساخت « قهوه تلخ » بوده ایم . طنز در تاریخ اجتماعی و ادبیات ایران پیشینه ای دراز دارد، اما به دلایلی که در خور ژرف اندیشی و بازنگری ست، جز در برخی نواحی همچون اسپهان و طهران، آن چنان که باید و شاید در رگ و ریشه اجتماع سنت مدار و خرافه گرای پشت سر گذاشته شده جاری و ساری نشده است. پیشتر در مقاله ای با عنوان « به زیر پوستین مرگ ستایی و زندگی گریزی ما ایرانیان » - که با اندک جستجویی در فضای مجازی در پیش چشم و ذهن می نشیند – بدین واقعیت اشاره کرده ام که چه گونه یورش های سهمگین پی در پی سپاهیان خونخوار بیگانه و استبداد چیره شده آنان و نیز پادشاهان میهنی، همگام با قحطی و خشکسالی های هر از چند گاه، امید رشد و سرکشی را از دانه و نهال زندگی ما ایرانیان در درازای تاریخ پر فراز و فرودمان ستانده و شوخی و سرخوشی و طنز و مزاح و مطایبه را از پیشخوان به پستوهامان رانده است.

بارها در دوران دانش آموزی مان شاهد اخراج همشاگردی چموشی بوده ایم که برای رفع خستگی و خمودی کلاس، تکلمه ای به طنز بر زبان رانده و گل لبخند بر لبان دوستان و دل آموزگار نشانده است. بی گمان، بسیاری از این تکلمه ها جزو خاطرات ماندگار سال های سخت کار و کوشش آموزگاران بوده که بارها در روزگاران بازنشستگی، دقایقی خوش برای آنان و آشنایان شان پدید آورده است. دور از انتظار نیست که برخی آموزگاران، دفتر خاطراتی داشته باشند که این تکلمه های طنز شاگردان تیزهوش و چموش در آن ثبت شده باشند.

اما به راستی، چرا همین آموزگاران با وجود جوانه زدن دانه شادمانی در دل، به زور غنچه لبخند بر لبان خشکانده و آن دانش آموز سر کیف را از مکتب با اخم و تخم و کیفری روانی و چه بسا پیکری بیرون رانده اند؟ چرا ما ایرانیان شوخی و طنز و مزاح و مطایبه را در اندرون دل و نهان خانه پاس می داریم، اما آشکارا در اجتماع آن را سخیف و سبک می شماریم و می شناسانیم؟!؟

دهه های گذشته، که لذت گریزی تا مرزهای بی کران لذت ستیزی، گران مایه و ارجمند شمرده می شد، برای سالیان دراز تنها دست مایه طنز در زندگی ما ایرانیان، محدود و منحصر به بامداد هر آدینه رادیو و نمایش های هر از چند گاه سینمای طنز چارلی چاپلین، لورل هاردی، هاروید لوید و مانند آن بود؛ مگر این که در پستو و پنهان خانه ات، ویدئوی تی سون بتاماکسی پتو پیچ و گنجینه و بایگانی ای کوچک از هنرمندی های طنازان ایرانی و فرنگی داشته باشی و بتوانی با آثار فراموش ناشدنی شادروانانی چون رضا ارحام صدر اصفهانی و لویی دو فونس فرانسوی، زنگار غم و اندوه از دل بزدایی !

شوخی و طنز و مزاح از رسیده و پخته ترین مکانیزم های دفاعی آدمیانند؛ از این روست که می بینیم که در درازای تاریخ، نخبگان و هوشمندان چه فراوان در آسمان طنز پرواز داشته و گاه حتا همچون « میرزا حبیب اصفهانی » - پدید آورنده ی نخستین دستور زبان و روزنامه برون میهنی فارسی – چه آسان مرزهای هجو و هزل را نیز پشت سر گذاشته اند. لئوناردو داوینچی و بوعلی سینا دو نمونه چشمگیرند که نیرومندی در طنز و توانمندی در شادمان ساختن فرمانروایان، به چنگ آوردن کتاب و بودجه و امکانات مورد نیاز در راستای کار و کوشش علمی را برای شان فراهم ساخت.

مکانیزم های دفاعی روان هر آدمی، زره و سپر منشی اوست؛ در میهن ما، مکانیزم های دفاعی ناپخته ای چون « انکار »، « توجیه ( دلیل تراشی ) »، « فرافکنی » و مانند آن بسیار فراگیر پیش چشم و ذهن می نشینند. کودکان جهان سومی در همان سال های دهه نخست زندگی، آسان و شتابان دروغ گویی، انکار، توجیه، فرافکنی و ... را می آموزند و در راستای شانه خالی کردن از انجام مشق شب به کار می گیرند. شگفتا که سود جستن از این مکانیزم های ناپخته و بیمارگونه به اخراج آنان با توهین و تحقیر و پس گردنی و گوش پیچی نمی انجامد و دست بالا با کاسته شدن از نمره کلاسی روزمره بدرقه می شود، اما آن تیزهوش چموشی که به جای این مکانیزم های دفاعی بیمارگونه، به مکانیزم پخته شوخی و طنز پناه برده باشد، با فروداشت ( تحقیر ) و دشنام ( توهین ) های بی شمار راهی و روانه دفتر مدیر - قبله عالم مدرسه - می شود !!

به راستی چند درصد از آموزگاران دلسوز این سرزمین در مراکز تربیت معلم و دانشگاه های پرورش دهنده دبیر – همچون « شادروان جهانشاه » آموزگار و پدرزن استاد ارحام صدر اصفهانی - آموخته اند که هنر پخته و رسیده شوخی و طنز را جایگزین کردارها و گفتارهای بیمارگونه ای چون دروغ، دلیل تراشی، خشونت و پرخاش سازند؟؟ شاید چنین چشمداشتی در ایران امروز، بسیار آرمان گرایانه بنماید، اما آن هنگام که به یاد می آوریم که سریال خوش ساخت و فراموش ناشدنی « سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن » زنده یاد نادر ابراهیمی، تا چه اندازه از همآوردهای خود در رادیو تلویزیون های کشورهای پیش تاخته جهان نخست، پیش تاخته تر بوده، این نیازهای ضروری آموزشی و پرورشی، نه آرمان گرایانه، که « حق مسلم » دانش آموزان و پدران و مادران شان برشمرده می شود.  بنگریم که آن سریال خوش ساخت وطنی – که هویدا نیست در کدام پستو و نهان خانه صدا و سیما گرد فراموشی می خورد - چند دهه از ساخته های گیتی گستری همچون « تنها در خانه » پیشتاز تر بوده است. در این مرز پر گزندمان، طنزپردازان توانمند کمیاب نبوده و نیستند؛ هنر مهران مدیری و گروه توانای نویسندگانش این است که طنز – این پخته ترین مکانیزم دفاعی آدمی – را از جایگاه فروداشته شده تاریخی و کنج اندرون، برون و بالا کشیده و در مکتب خانه و دبستان جاری و ساری سازند؛ شاید شور زندگی در این خاک خشک و کویر شور اندکی قدر بیند و بر صدر نشیند !!!

 

 

*روانپزشک و درمانگر مشکلات جنسی، زناشویی و خانوادگی      

 

 

نویسنده : Mehr