زندگی زیباست اگر بگذارند...

زندگی زیباست اگر بگدارند

زندگی زیباست اگر بگذارند. زندگی حس تماشاست اگز بگدارند. غرق تماشا می شوم اما در این میان کسی مرا به سوی خود می خواند،می روم به سوی روشنایی او میگوید بیا،می بینمت حست می کنم.به دنبالش می روم و می گویم نمی بینمت کجایی؟؟

سایه ای در روشنایی می بینم به طرفش می روم او را قبلا در رویا هایم ملاقات کرده ام،اما اکنون چه هنوز در رویا ام؟؟؟

صدایم میکند دوستش داشتم عشق را با وجود او احساس می کردم تا زمانی عاشق بودم که او بود تا زمانیخوشحال بودم که او بود.

غرق تماشایش شدم گفتم که دیگر تنهایت نمیگدارم هر جا که روی می آیم،گفت برگرد این راه خطرناک است.گفتم که من هرجا تو باشی هستم چه خطرناک باشد چه بی خطر.گفتم تنهایم نگذار گفت نمیگدارم اما باید بروم.گفتم دوستت میدارم نرو... گفت من بیشتر دوستت میدارم.

اما بعد از مدتی او رفت،او من عاشق را تنها گداشت و رفت.

بعد از مدتی ناگهان از دور صدایی شنیدم به دنبالش رفتم مرا به سوی خود فرا میخواند.چشمانم را گشودم همه چیز در یک آن محو شد و دیگر یارم نیامد.

پس از آن رندگی بس دشوار و طاقت فرسا شد،نمیدانم آیا همه یک رویا بود یا نه ولی میدانم که او وجود دارد عشقم وجود دارد او مرا می بیند،میشنود که چه میگویم همیشه میگفت اگر از اعماق وجودت صدایم کنی می آیم.همیشه می امد اما حالا هرچه صدایش میکنم نمی آید ضجه زدم نیامد گریه هایم دیگر بی اثر شد برای دیدار او...

دیگر چه می توانم بکنم بی او زندگی بسی بی معناست.دشوار است. دشوار است بی او ماندن،بی او بودن،بی او نفس کشیدن،زندگی بی او بی معناست.

زندگی هنگامی زیبا بود که با او در ساحل امن آرامش قدم می زدیم و من سرم را روی شانه اش میگداشتم و از کنار او بودن لذت می بردم و غرق تماشایش می شدم.منتظرش هستم سالهاست منتظرش هستم.بعد از مدتی آمد اما هم اکنون رفته وباز تنها منتظر یک نشانه ام می دانم که به سراغم می آید می دانم صدایم را می شنود.سالهاست قسمتم تنهایی ست و بس.

اما می خواهم بگویم که چه می شنوی و چه نه دوستت دارم و منتظرت می مانم.

زندگی زیباست اگر بگذارند....



 

 

نویسنده : Mehr
آپ آخر را برای رویای زندگیم (محمدرضا) می نویسم

نمیدانم که بودی یا چه بــودی

ولی بی حرف قلبم را ربــودی

نمیدانم که هستم یا چه هستم

ولی هر لحظه در فکر تو هستم
 

خداوندا آرامشی عطا فرما

 تا بپذیریم انچه را که نمی‌توانیم تغییر دهیم؛
شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می‌توانیم؛
و دانشی،که تفاوت این دو را بدانیم…


Heart Of Roz

 


 

مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا

سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا

جان بلا دیده منم، گریه ی خندیده منم

یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من

آینه در آینه شد دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او

تا به نظر خواه و ببین ک آینه تابید مرا

گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک

گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند

رشک سلیمان نگر و هیبت جمشید مرا

چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او

باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

  

 

سلام عزیز مهربون ! اجازه هست ! بشم فدات !

اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات !

شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش !

اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات !

اجازه هست بیای پیشم یه كم بگم دوست دارم !

تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم !

بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی كسی !

اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی !

خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی !

با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی !

طپش طپش با چشمكت، غزل بگم برای تو !

با اتكا به عشق تو، تو زندگی برم جلو !



تو مرا می فهمی

من تو را می خواهم

و همین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی

تا ابد در دل من می مانی



با توام ای که نگاهت منو با عشق آشنا کرد

تو دلم حرم نفس هات فصل سرما را فنا کرد

تویی اونکه تو وجودت نیمی از خودم رو دیدم

با حضور عاشقونت به خود خودم رسیدم

با تو شادم با تو مستم دستتو بزار تو دستم

بی تو جون می دم به ظلمت با تو عشقو می پرستم

تو شدی ماه و ستاره تو شب سرد و سیاهم

با حضورت میشه حس کرد یه نفس بوی بهارو

باورم کن که فقط تویی معنای وجودم


محمدرضای عزیزم


در چشمان زيبايت معني عشق را فهميدم


در نگاه آسمانیت حس پرواز را ديدم


از صداي زيبايت ترانه عشق شنيدم

اي بهترينم


دوست دارم...




ناز کن تا روز و شب غرق تمنايت شوم

تا قيامت شاعر چشمان زيـبايت شوم


ای تمـــام آرزو و جمـلـگی اميــد مــن

آرزو دارم يکی از آرزو هـايــــت شــوم

ای تمام هستی من ای همه دنيای من



کاش من هم گوشه ای از کل دنيايت شوم

در تمــام لحـظه هــا اميـد فردايــم تويـی

دوست دارم لحظه ای اميد فردايت شوم

شعرهايم را اگر قابل بدانی بعد از اين

قصد دارم شاعر چشمان زيبايت شوم
 



دوستهای گلم من به رویای زندگیم رسیدم

امیدوارم شما هم به هر چه که صلاحتونه و ارزومندشید برسید

زندگي کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذردو قلب ها گرامي تر از آنند که بشکنند . آنچه از روزگار بدست مي آيد با خنده نمي ماند و آنجه از دست برود با گريه جبران نميشود!! فردا خورشيد طلوع خواهد کرد حتي اگر ما نباشيم...یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است .....
از خدا پرسيدم:خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟ خدا جوب داد:گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو.ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز .شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن.زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد



شادی عشق زیبایی 

در روزهای زندگی از آن تون

موفق و پایدار باشید

لطفا برای خوشبختی من و محمدرضای خوبم دعا کنید

خدانگهدارتون


نویسنده : Mehr
دلم واسه غربت چشمات تنگه.....

 
من این جابس دلم                     تنگ است...

وهر سازی که می بینم   بد آهنگ است..

بیا ره توشه را برداریم"                                قدم در راه بی برگشت

                               بگذاریم..

                               ببینیم آسمان هرکجا"                   آیا همین رنگ است؟..

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

تو نگرانم نشو !

همه چيز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

تو نگرانم نشو !!

همه چيز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...

فراموش کردنت" را هيچ وقت یاد نخواهم گرفت .

 

دوباره دلم واسه غربته چشمات تنگه

                                   دوباره این دل دیونه واست دل تنگه

وقته از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام

                                   اسمه تو برای من قشنگ ترین اهنگه

بی تو یک پرنده ی اسیر بی پروازم

                                    با تو اما میرسم به قله ی اوازم

با یه چشمک منو زنده کن ستاره

                                        نزار از نفس بی افتم تویی تنها راه چاره

 اگه کوچه ی صدام یه کوچه ی باریکه

                              اگه خونم بی چراغه چشمه تو تاریکه

می دونم اخره قصه میرسی به دادمن

                               لحظه ی یکی شدن تو اینه ها نزدیکه

 

نام مرا بخوان  به صدای بهاریت

                         تا پرکشدتمامی عشقم بسوی تو

دیگر تمام زندگیم گشته این سکوت

                         مثل صدای گمشده ای درگلوی تو

آخر کجا بجویمت ای بی نشان من

                         تا کی در انتظار نشانی ز کوی تو

 

سعی کن چیزی رو که دوست داری بدست بیاری

وگرنه مجبوری چیزی رو که بدست میاری دوست داشته باشی

طاقت نداره دلم بی تو چه کنم

اکنون اگر از تو دورم به هر جا             با یاد توام هر جا هر جا
سـرشــارم از آرزو و تـمـنـا ای یار زیبا

به تو می اندیشم...

به تو که حادثه ای در پس فردای منی...

و چه زیباست صدایی که مرا می خواند...

و چه زیباست نگاهی که به آن سوی افق دوخته ام...

و کاش می شد به کنارم آیی...

و تو را در تپش لحظه دیدار بیابم...

 

کاش وقتی زندکی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم.....

کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم....

کاش وقتی آسمان بارانیست اززلال چشمهایش تر شویم....

کاش شب وقتی تنها میشویم با خدای یاس ها خلوت کنیم....

کاش بین ساکنان شهر عشق رد پای خویش را پیدا کنیم.....

کاش با الهام از وجدان خویش یک گره از کار ه دلها وا کنیم......

کاش رسم دوستی را ساده تر مهربانی تر آسمانی تر کنیم......

کاش در نقاشی دیدار مان شوق ها را ارغوانی تر کنیم.......

کاش وقتی شا پرک ها تشنه اند ما به جای ابر ها گریان شویم.....

 

 


 

نویسنده : Mehr