از دست نوشته ها

سیاه و خط خطی های نا مفهوم

بوی تلخ اسارت

زنجیرها

تا کجا

زنجیرها زنجیرها

سیاهی بی نهایت

ژرف ،زندانی تاریک

کدام سلول نقش چشمان بی گناه تو را تا ابد بر دیوارهای فرسوده و تاریک خود خواهد داشت

وحشتی تلخ

اسارت .

دیوارها، چگونه تاب مي آورند درد های جسم بی گناه تو را

چگونه سکوت مي کنند

فریاد

ترس

خون

مرگ

هراس

رهایی

مرگ

گناهت چیست ؟

تو بوی شیطان نمی دهی

زنجیرها را بر زمین می کشند

بوی شیطان می دهند

 تو را به زنجیر می کشند ، بوي ابلیس

آمدند

فریاد می زنی

هراس

خون

کاش رهایی .........

ابلیس ها آمدند.

 

نویسنده : Mehr
ویزا آمد....
با سلام خدمت تمام دوستان و تشکر.......

بله بالاخره ویزا اومد و خوب احساس جالبیه.اما من اونقدر سرم شلوغ بود که هنوز زیاد احساس نکردم .فقط هر روز ویزا را نگاه می کنم.

خوب یه کم توضیح.الان یه چند روزیه که بسته مدارک ویزا اومده ..حدود ۴:۳۰ بعد از ظهر بود که از dhl زنگ زدند و گفتند ....پاسپورت اومده..فردا صبح با رسید بیا بگیر.....

منم گفتم چشم.همه مدارک هم همراهم بود...

فکرشو بکنید تا فردا صبح صبر می کردم.....

شرکت 5 تعطیل شد و من در ترافیک سنگین به سمت dhl حرکت کردم با تاکسی.یه یه ساعتی تو ترافیک بودم تا رسیدم.اونجا گفتم اومدم پاسپورتم را بگیرم.مسئول باجه آدم خوبی بود گفت :نگفتن فردا صبح بیا.

منم که بلد نیستم دروغ بگم :گفتم راستش گفتن ولی بهم مرخصی نمی دن صبح.

اونم قه قه خندید...من که خودم نفهمیدم کجاش خنده دار بود ..رفت و از یه اتاق در بسته یه کم گشت و یه بسته بزرگ بهم داد..این که می گم بزرگ یعنی یه بسته ازA3 یه کم بزرگتر.رو بسته نوشته بود ..

visa و permit البته هیچ کدوم علامت نخورده بود..من رسید ها را امضا کردم و شروع کردم با دقت بسته را باز کردن...اول از همه یه برگه بزرگ دیدم بعد سریع پاسپورت مبارک را باز کردم...لا مروت آفیسر نزدیک بود ما را سکته بده....  ما هر چی از اول ورق می زدیم ویزا نبود که نبود ..یه 3 ثانیه نزدیک بود بمیرم.تا اینکه پاسپورتا بستم از نو باز کردم دیدم ..آفیسر عزیز ویزا را زده صفحه 20.وسط پاسپورت یه 10 بار متن ویزا را خوندم ..5 بار اسمم را spell کردم.برگه بزررگ A3 هم همون cpr یا تایید اقامت دائم بود که توش تمام اطلاعات زندگانی شما با کد نوشته شده..در مورد این بعدا بیشتر می گم.یه برگه راهنما هم بود که اولش با این جمله شروع می شد.

dear applicant :

your visa is now affixed in ur passport....................

منم خوشحال و زیبا دوباره همه را تو پاکت گذاشتم ...و اونم تو کیفم گذاشتم واز همه خدافظی کردم و اومدم بیرون...تا حالا کیفی حمل کردید که یه زندگی توش باشه؟؟؟

اگه گفتین چه جوری باید حملش کرد؟؟؟ خیلی عادی..

دوباره یه ساعتی تو ترافیک بودم تا رسیدم خونه و به مادر جان اطلاع دادم.

دو رو زبعد تو فرودگاه امام بودم....

نه واسه خودم ..خواهرم رفت استرالیا........................

 

نویسنده : Mehr
با تاییدات خداوند متعال
از دست برده بود خمار غمم سحر              

                        دولت مساعد آمد و می در پیاله بود.

                                                                    

نویسنده : Mehr