از دست نوشته ها

تاریک ،

شب خالی و بی مهتاب

بی صدایی گام های هیچ عابری .

شب آلوده ،

هزیان

کابوس

درخت های بی برگ جنگل .

تاب می خوردند

زمزمه ای تنها

نفس هایی سرد

و تبی بی انتها خالی

کابوس ها با دستانشان تاب می دادند

و هزیان ها فریاد می کشیدند تنها آن ها

رهایی

نیست

نیستی

کاش همیشه فقط کابوس ها نبودند . 

نویسنده : Mehr
از دست نوشته ها

آن سوی این خواب های اندوه بار و تلخ پایانی نیست .

آن سوی این بی نهایت

خوابی به انتظار

ابدی

ژرف

اندوه صدایت می زند نمی خواهی

اما

سرشار می شوی از طعم تلخ ابدیش .

بوی مرگ که می آید ،

بی نهایت ،

پشت این بی نهایت اما

بی نهایتی نیست .

نویسنده : Mehr
از دست نوشته ها

زمان و زمین خالی

هیاهوی بی سرانجام حیات

و

خلوت دستان بیهوده ی مرگ 

بازگشت شوم شب های تلخ

دلم هوای بی مکانی

هوای خاموشی و فراموشی

قاب تهی پنجره را تا کجا

که هیچ امیدی را زنده نمی کند .

و نوای تب دار شب ،بی نهایت 

 آسمان مرده است

دلم هوای فریاد هوای رهایی ...

نویسنده : Mehr