انتهاي روياي الهه عزيز

دلم را خانه تکانی کردم.
آینه دلم را از غبارها زدودم.
حالا دیگر هیچ تصویری به جز عشق،
در آن دیده نمی شود.
می دانم...
دریای دلم باید باعظمت تر از آن باشد، 
که با یک موج کوچک، متلاطم شود.

باور کن آرام هستم... خوبم...
دیگر پریشان خاطر نمی شوم!
قول می دهم.

:: موضوعات مرتبط: اس ام اس، نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
انتهاي روياي الهه عزيز

...و انسان اگر گهگاه، با تمام نیروی خود زار نزند، انسان نیست، سنگ است.

 

:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها، اس ام اس، نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
انتهاي روياي الهه عزيز

تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
رو به روی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال گر چه هیچ نزری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد غریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من
من به ای یک جمله سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت می رسید

 

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم

 

:: موضوعات مرتبط: نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
مرگ

ومرگ سر آغاز تولد و ظهور و بروز تمامی رویاهای شیرین من است و انتهای این دنیای فانی پر از ابتدای رهایی از رنج،قفس،نفس و نیز نفس وهوس است.رهایی از قفس بودن در رسیدن به مرتبه هوس نبودن است.و مرگ لذت دیرینی است که من در حسرت شیرینی آن همواره تلخ می نوشم و سخت می کوشم.ای کاش می شد مرگ را به مهمانی دعوت کرد،با او نشست،کلامی گفت و در نهایت با او همسفر شد .به سوی انتهای نیستی و رسیدن به ابتدای هستی.

:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ها، اس ام اس، نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr
انتهاي روياي الهه عزيز

هنوز هم پُریم از عُقده فـرویـد تا گردن

:: موضوعات مرتبط: نبشته ها، ،
:: برچسب‌ها: انتهاي روياي الهه عزيز,
نویسنده : Mehr